تجمع و فعاليت پنهاني بعد از نيمه شب
پاسي گذشته از نيمه شبي كه فرداي پرماجراي هشتم شهريور 1320 هنگ يكم هوايي مستقر در قلعه مرغي را بهدنبال داشت، درحاليكه تقريباً همه به جز عوامل نگهباني، بهخواب رفته بودند، در قسمتي از هنگ يك فعاليت پنهاني در جريان بود و باوجود دستور ترك مقاومت، نقشهاي براي مقاومت در برابر دشمن كشيده ميشد كه تا فرداي آن شب غير از چند نفر كسي به جريان امر وقوف پيدا نكرد:
آن شب عدهاي از افسران و درجهداران جوان هنگ در دفتر سروان احمد وثيق (فرمانده گروه يكم گردان يكم شكاري) دور هم آمده و هركس شمهاي از آنچه را كه پيرامون اوضاع مغشوش و نابسامان اخير كشور شنيده بود، بازگو ميكرد. سرانجام –متأسفانه- با جدي پنداشتن شايعات منتشره نتايج غلطي گرفته شد، از جمله اينكه گويا ستاد جنگ، تهران را تخليه كرده و بهاصفهان انتقال يافته و پايتخت را براي اشغال قواي بيگانه رها ساخته است..» بر مبناي چنين شايعات بياساس تصميم ميگيرند كه فردا رأساً دست بهكار شده و به اصطلاح خودشان با اقدام به مقاومت در برابر نيروي بيگانه صحنهاي از فداكاري ايراني را بهمعرض نمايش گذارند. پس از موافقت حاضران با اين تصميم، براي عمليات فردا مشاغل و مسئوليتهاي «گروه مقاومت» را بهشرح زير تعيين و ابلاغ ميكنند:
تعيين مأموريتها:
فرمانده عمليات: سروان احمد وثيق
مأمور آوردن اسلحه و مهمات: سروان نوربهشت
فرمانده داخلي پادگان هنگام عمليات: ستوان يكم سجادي
مأمور آوردن بنزين: ستوان يكم خسروي
مأمور بازداشت سرتيپ احمد خسرواني و سرهنگ 2 معيني: ستوان دوم واثق
مأمور حمل مجروحان: ستوان دوم وظيفه كيا (افسر بهداري)
مأمور پرواز شناسايي روي پايتخت: استوار ابراهيم شوشتري
افسر نگهبان در موقع عمليات: استوار محمد اميرحمزه
قرار شد اتومبيل سرتيپ خسرواني هم براي حمل مجروحان تخصص داده شود.
پس از تعيين و ابلاغ مأموريتها، افسران و درجهداران كه در دفتر سروان وثيق تجمع كرده بودند، آنجا را ترك كرده و متفرق شدند و هريك براي استراحت به آسايشگاه خود رفت.
وقايع صبح روز هشتم شهريور 1320
صبح روز هشتم شهريور 1320 چند دقيقه بعد از صرف صبحانه در باشگاه هنگ، شيپور جمع به صدا درآمد و افسران و افراد يكي پس از ديگري با سرعت در محوطه هنگ جمع شده و در دو صف منظم به انتظار ورود فرمانده هنگ ايستادند، اطلاع رسيده بود كه فرمانده هنگ ميخواهد براي همه افسران و افراد سخنراني كرده و دستوراتي بدهد.
فرمان «خبردار» به وسيله ستوان يكم سجادي، ورود سرهنگ دوم معيني (فرمانده هنگ) را اعلام كرد. سرهنگ معيني بعد از فرمان «آزاد» اظهار داشت: «امروز صحبتهايي با شما دارم. بهتر است همگي دور من حلقه بزنيد».
آنروز سرهنگ معيني خطاب به افسران و افراد هنگ حرفهايي ميزند كه مفادش به اين شرح است:
«وقتي بنا بر مقتضيات، مأموريت داشتيم كه مسلح شده و در مقابل هرگونه حمله احتمالي مقاومت نماييم، حالا هم از طرف همان مقامات امر شده است كه مقاومت را ترك و از استعمال اسلحه خودداري كنيم. بنابراين گوشزد مينمايم كه ممكن است تا يك ساعت ديگر چتربازان ارتش شوروي وارد فرودگاه شده و نيروي موتوريزه آنها داخل هنگ شوند. البته همانطور كه خاطرنشان نمودم هيچكدام از شما حق استعمال اسلحه نداريد... اگر اسلحه خواستيد فوراً بايد تسليم كنيد و كليد اسلحهخانه در اختيار سروان وثيق قرار بگيرد».
سروان وثيق كه با لباس پرواز در ميان جمع ايستاده بود و بهسخنان فرمانده هنگ گوش ميداد، وقتي مأموريت جديد خود، يعني تحويل گرفتن اسلحهخانه، را شنيد خندهاي در گوشه لبانش ظاهر شد و براي تأييد دستور سرهنگ معيني، سريعاً و با صداي بلند كه نشاني از تصميم راسخ داشت، گفت: «جناب سرهنگ! اطاعت ميشود، الساعه اسلحهخانه را تحويل ميگيريم».
ساعت 0900 روز هشتم شهريور 1320، يعني كمي پس از پايان سخنان سرهنگ معيني، صداي طبل افراد پاسدار خانه بگوش رسيد و اين علامتي بود از ورود سرتيپ خسرواني (فرمانده وقت نيروي هوايي) به پادگان. سرتيپ خسرواني كه آن روز برخلاف روزهاي پيشين تنها نبود، بلكه سرگرد افخمي را نيز به همراه داشت، وقتي داخل پادگان قلعهمرغي شد از خودرو سبز رنگش پياده شد و از سرهنگ معيني پرسيد: سرهنگ! دستورات را ابلاغ كردي؟ سرهنگ پاسخ داد: بله قربان!
خسرواني پس از شنيدن پاسخ مثبت فرمانده هنگ، خطاب به ساير افسران اظهار داشت: «بچهها برويد و خونسرد و آرام باشيد».
از شنيدن سخنان فرمانده هنگ و فرمانده وقت نيروي هوايي، فقط عده بسيار معدودي حالت بيتفاوتي از خود نشان ميدادند، درحاليكه اكثريت، بهخصوص جوانان حساس، از اين پيشامد ناگوار بينهايت متأثر شده و فوقالعاده ناراحت بهنظر ميرسيدند. وقتي سروان وثيق زمينه روحي اكثريت افسران و افراد را براي انجام نقشه خود مساعد ديد، با اشاره دست همه را بهسمت محوطه گلكاري شده جلو دانشكده ديدباني دعوت كرد.
سرتيپ خسرواني از دور افسران و افرادي را ميديد كه دسته جمعي بهسوي محوطه گلكاري جلو دانشكده ديدباني ميروند، ولي هرگز تصور نميكرد كه اين تجمع ماجراي غيرمنتظرهاي را بهدنبال داشته باشد، بلكه خوشبينانه خيال ميكرد كه سخنانش در آنها مؤثر افتاده و ميروند تا خونسرد و آرام باشند.
هنگاميكه همه جمع شدند، سروان وثيق روي به آنها كرده و گفت: «رفقا! آيا حاضريد براي ميهن خود جانفشاني كنيد؟ اگر شما غيرت داريد نبايد دست روي دست گذاشته و در چنين شرايط حساسي فقط متأثر شويد. ما مرد هستيم و مرد براي هر پيشامد ناگواري چارهاي ميانديشد. ميگويند تا يك ساعت ديگر چتربازان شوروي وارد ميشوند و ناموس ما بهدست آنها ميافتد و وطن عزيز ما مورد تاخت و تاز افراد آنها قرار ميگيرد. رفقا! هر بيگانهاي براي ما بيگانه است. بياييد همگي اسلحه بهدست گرفته و مقاومت كنيم. كليد اسلحهخانه هم نزد من است. آيا حاضريد؟».
با شنيدن حرفهاي سروان وثيق افسران و افراد حاضر چند لحظه با هم مشغول تبادلنظر شدند و طبعاً آنان كه در جلسه شب پيش شركت داشته و در جريان سابقه امر بودند، بلافاصله آمادگي خود را اعلام داشته و ديگران را هم به اعلام آمادگي تشويق و تحريك و حتي تهديد كردند و به اين ترتيب ظاهراً همگي با پيشنهاد مقاومت مسلحانه روي موافق نشان دادند و سروان وثيق با توجه به موافقت عمومي بار ديگر خطاب به حاضران گفت: «رفقا! در وهله اول بايد سرتيپ خسرواني و سرهنگ معيني دستگير شوند، ولي فراموش نكنيد كه قضيه بايد بدون سر و صدا و با سرعت انجام گيرد، فقط به آنها بگوييد مقتضيات ما و كشور ما با آزادي شما وفق نميدهد و آنها را دستگير كرده و چند ساعتي در اتاق فرماندهي زير نظر بگيريد و بلافاصله اين سؤال را مطرح كرد كه: چه كسي براي اين كار داوطلب ميشود؟
در پاسخ مثبت به اين پرسش، استوار خلبان ابراهيم شوشتري اولين داوطلب بود. سرانجام چهار نفر از استواران داوطلب تعيين شدند تا بهفرماندهي ستوان دوم واثق مأموريت دستگيري سرتيپ خسرواني و سرهنگ 2 معيني را انجام دهند.
بازداشت سرتيپ خسرواني
ستوان واثق پس از كسب دستورهاي لازم از سروان وثيق، پارابلوم (سلاح كمري) خود را بهدست گرفته و به اتفاق چهار نفر استوار داوطلب بهسوي سرتيپ خسرواني رهسپار گرديد. سرتيپ خسرواني كه هنوز در محوطه هنگ با سرگرد افخمي مشغول صحبت بود، ناگهان صداي آمرانه ستوان واثق را شنيد كه پارابلوم بهدست فرياد زد: «تيمسار، دستها بالا!» ... در اين وقت سرهنگ معيني موقع را مغتنم شمرده و از هنگ خارج شد، ولي سرگرد افخمي به حمايت از سرتيپ خسرواني خطاب بهستوان واثق فرياد زد «احمق به تيمسار اهانت نكن!» واثق هم بيدرنگ پاسخش را داد: «خفهشو، تو خائن هستي».
سرگرد افخمي وقتيكه وضع را چنين ديد، دست بهسلاح كمري خود برد، ولي پيش از اينكه موفق به تيراندازي با آن بشود، ستوان واثق با فشار روي ماشه پارابلوم خود گلولهاي بهسوي افخمي فرستاد كه بهدست راست او اصابت كرد، دست افخمي لرزيد و نزديك بود پارابلومش به زمين افتد كه آن را بهدست چپ داد و آماده شليك شد، ليكن باز هم واثق پيشدستي نمود و دو گلوله ديگر پيدرپي شليك كرد كه اولي به گردن افخمي خورد و دومي از مجاورت گونه او رد شد. بهاين ترتيب سرگرد افخمي مجروح گرديد و به زمين افتاد و بلافاصله دو نفر از گروه مقاومت او را روي دست گرفته داخل خودرو سرتيپ خسرواني گذاشته و به بيمارستان انتقال دادند.
آمادگي براي عمليات
بلافاصله، طبق مشاغلي كه قبلاًتعيين شده بود، ستوانيكم خسروي به وسيله كاميوني كه در تصرف گروه مقاومت بود، مأمور آوردن بنزين و سروان نور بهشت مأمور اسلحهخانه براي توزيع اسلحه و مهمات بين درجهداران و افراد گروه مقاومت گرديده و بهمنظور آمادگي براي عمليات بعدي مشغول بهكار شدند.
اعلاميه «ستاد گروه مقاومت»
پس از اين اتفاقها سروان وثيق تصميم گرفت پس از تبادل نظر با افسران، اعلاميهاي تحت عنوان «اعلاميه گروه مقاومت» كه خود قبلاً متن آن را تنظيم كرده بود، تكثير و براي اطلاع مردم پايتخت به وسيله هواپيما در شهر منتشر كند. ولي ضمن تجمع و تبادل نظر با افسران، تصميم گرفته شد پيش از اقدام به پخش اعلاميه، يك پرواز اكتشافي در آسمان تهران انجام گيرد. در اجراي اين تصميم استوار شوشتري و استوار سوادكوهي با دو فروند هواپيما به پرواز درآمده و پس از بازگشت و فرود اطلاع دادند كه در شهر خبري نيست، ولي دو زرهپوش را ديدهاند كه بهطرف هنگ در حركتند.
دستور سركوبي مقاومت
سروان حميد ناصري و سروان يدالله اميني كه موفق شده بودند صبح همان روز به نحوي از پادگان قلعهمرغي خارج شوند و بهوسيله خودرو كرايه خود را به ستاد جنگ (باشگاه افسران ارتش در خيابان سوم اسفند) برسانند، جريان مقاومت پادگان قلعه مرغي را اطلاع دادند. ستاد جنگ به محض آگاهي از ماجرا، بهوسيله تلفن با سرلشكر بوذرجمهوري، فرمانده وقت لشكر يكم تماس گرفته و دستور سركوبي مقاومت كنندگان قلعهمرغي را صاد كرد و در ضمن به يكان ضدهوايي هم دستور داده شد تا بهسوي هواپيماهاي گروه مقاومت كه در آسمان پايتخت پرواز ميكردند تير اندازي شود.
سرلشكر بوذرجمهري با استحضار از جريان امر و دستور ستاد جنگ، گروهان زرهپوش لشكر يكم را مأمور سركوبي مقاومت كنندگان قلعهمرغي كرد. در اجراي اين مأموريت، سروان انصاري، فرمانده گروهان زرهپوش بهمنظور درهم شكستني مقاومت با چند زرهپوش راه قلعهمرغي را در پيش گرفت و سرهنگ هوايي محمود خسرواني (برادر سرتيپ خسرواني)، رئيس ستاد وقت نيروي هوايي هم براي نجات برادرش، همراه سروان انصاري حركت كرد.
شكست مقاومت
مقاومتي كه ناشي از ناتواني در تسلط بر اعصاب و عكسالعمل رواني شتابآميز عدهاي جوان كمتجربه، در برخورد با پيشامدهاي نامطلوب بوده و پايهاي جز طغيان احساسات نداشته و متكي به نتيجهگيريهاي سطحي و بيمنطق از شايعات بياساس باشد و در تصميمگيريهاي آن تعمق عقل سليم، با برخورداري از اطلاعات موثق و كافي تجزيه و تحليل حقايق و ارزيابي عواقب كار، دخالت نكند، بيترديد، محكوم بهشكست و چه بسا مصيبتبار است. به احتمال قوي اگر گردانندگان مقاومت نافرجام قلعهمرغي، پيش از تسليم به احساساتشان موفق ميشدند چند دقيقهاي به اصطلاح كلاه خود را قاضي كرده و بهياري عقل سليم ابتدا در صدد تحقيق پيرامون صحت و سقم شايعات برآمده و سپس نتايج احتمالي اقدامات آن را پيشبيني نموده و به پاسخ منطقي اين پرسش پيميبردند كه: «در شرايط موجود، خود و هموطنانشان ناچار در قبال اينگونه مقاومت و سرپيچي ممكن است چه تاوان سنگيني را متحمل شوند؟» هرگز حاضر نميشدند كه ضمن يك چنين انتحار بيدليل، تخطي بر حريم انضباط نظامي را روا داشته و اين مهمترين اصل سربازي را زيرپا نهاده و نسبت به روح سپاهيگري، يعني انضباط، سوءقصد بهعمل آورند.
از بررسي وقايع چنين استنباط ميشود كه سروان وثيق يعني رهبر گروه مقاومت خود زودتر از ديگران متوجه وضع نابسامان و فرجام نامطلوب مقاومت گرديده است. وقتيكه خبر نزديك شدن زرهپوشها به قلعه مرغي رسيد، گروه مقاومت در صدد تيراندازي عليه آنها برآمد، ولي سروان وثيق براي جلوگيري از اين اقدام خطاب به افسران و افراد اظهار داشت: «رفقا! هدف ما نبرد عليه دشمن است، نه برادر كشي. اينها برادران ما هستند و نبايد بهطرف برادران هموطن خود شليك كنيم. حالا كه كار بهاينجا رسيده بهتر است هركس سعي كند تا هرچه زودتر خود را نجات دهد.»
سروان وثيق بدون اينكه منتظر نتيجه و عكسالعمل حرفهايش بشود، بلافاصله رفقايش را در آغوش كشيد و با همه خداحافظي كرده و با عجله جهت فرار بهسوي يكي از هواپيماها رفت. در اين موقع استوار ابراهيم شوشتري هم كه از ابتدا همفكر و پيرو نظرات سروان وثيق بود، بهدنبال او جهت پرواز بهطرف هواپيماي شكاري ديگري حركت كرد.
بعداز برخاستن هواپيماهاي وثيق و شوشتري، زرهپوشها تيراندازي بهسوي قلعهمرغي را شروع كرد. سروان وثيق با مشاهده تيراندازي زرهپوشها، روي يكي از آنها شيرجه رفته و شليك نمود و زرهپوش را موقتاً مجبور به توقف كرد، ليكن سرانجام نيروي موتوريزه داخل پادگان قلعهمرغي گرديد و از گروه مقاومت، جمعي دستگير و عدهاي هم متواري شدند.
سرنوشت گردانندگان گروه مقاومت
استوار ابراهيم شوشتري در حوالي طالش بهعلت اتمام سوخت هواپيمايش فرود اجباري كرد و مجروح شده بهتهران انتقال يافت.سروان وثيق كه محرك و گردانندة اصلي ماجراي قلعهمرغي بود، ظاهراً موفق به خروج از مرز ايران گرديد، هرچند از سرنوشت او خبر موثقي بهدست نيامد. ستوان دوم واثق هم از طريق زميني فرار كرده و ناپديد شد و ستوان يكم سجادي نيز از ارتش بركنار و بعدها در راهآهن دولتي ايران مشغول كار گرديد
دشمن عقل
امام علی علیه السلام :
اَلْهَوى عَدُوُّ الْعَقْلِ؛
هواى نفس، دشمن خرد است.
شرح غرر: ج1، ص68